برگزاری نمایشگاه نقاشی بزرگسالان در شهر نقاشی

۲۳ تیر ۱۴۰۲ اولین نمایشگاه هنرجویان بزرگسال شهر نقاشی افتتاح شد.
در استیتمنت این نمایشگاه آمده است: به کسانی بر خورده ام که می خواهند با نقاشی ذهنیت و احساس خود را بیان کنند، اما سختی و دشواری و زمانبر بودن فراگیری تکنیک های آکادمیک همواره مانع راهشان بوده و آنها را به این نتیجه رسانده که استعداد کافی ندارند و باید بطور کلی از نقاشی کردن چشم پوشی کنند.

امروزه تحولات معاصر و گونه های متفاوت تجربه های نقاشانه این فرصت را برای ما فراهم آورده است که بتوانیم از راه های دیگری غیر از مسیرهای آکادمیک مهارت محور با این دنیا ارتباط برقرار کنیم و شکل و شیوه شخصی خود را با تکیه بر دانش و درک صحیح مبانی و ساختار هنرهای تصویری دنبال کنیم. این به معنای نفی ارزش مهارت های نقاشانه نیست بلکه تاکید بر این نکته دارد که الزاما مسیر نقاشی برای همه یکسان نیست.

ما در این کارگاه سعی می کنیم تا با ارزش گذاری بر عنصر خلاقیت و تجربیات شخصی هر هنرجو و با تکیه بر مفاهیم پایه ای نقاشی و مبانی تصویر، به هنرجویان برای قرار گرفتن در مسیر نقاشی خلاق کمک کنیم.

متن هایی که هنرمندان شرکت کننده در این نمایشگاه درباره تجربه خود از شهر نقاشی نوشته اند:

۱. فروزان وحدانی
همیشه از اینکه بلد نبودم یه سازی بزنم خیلی ناراحت بودم، چون به نظر من کسی که بلد باشه ساز بزنه دیگه هیچ وقت نمیگه حوصلم سر رفت. بعد از شهر نقاشی همیشه یه دفترچه کوچیک و یه روان نویس تو کیف من هست، هر جا که چند دقیقه وقت باشه یه چیز بهش اضافه میشه. مثل ساز زدن نه تنها حوصلم سر نمیره که وقت کم هم میارم.

۲. راضیه عسگر نژاد
من دوره اولی هست که کارگاه نقاشی خلاق رو شرکت میکنم و هنوز دوره‌م تموم نشده، اما تا همینجای کار کلی چیزای جدید یاد گرفتم که هیچوقت تو دوران تحصیلم یاد نگرفته بودم. من خیلی خوشحالم که تو این دوره شرکت کردم چون همش دارم زیبایی میبینم و در کل نقاشی برام حکم تراپی رو هم داره.

۳. سهیلا فکرآزاد
وقتی به اصرار دخترام و نوه م به کلاس نقاشی اومدم تنها انگیزه م رضایت عزیزانم بود، چون در مخیله م نمی گنجید که بتونم نقاشی بکشم. هرچند که از دیدن نقاشی دیگران بسیار لذت می بردم. اما دوره ی نقاشی بزرگسال شهر نقاشی و روش منحصر به فردشون برای من در سن ۶۰ سالگی اونقدر شوق انگیز بود که رفته رفته یادگرفتم چطور احساسات و ادراکات روحیمو به تصویر بکشم. این تجربه ی جذاب نه تنها علاقمو به نقاشی زیاد کرد بلکه آرامشی بهم داد که در هیچ کار دیگه ای پیدا نکردم. من در واقع با نقاشی یک بخش پنهان از وجود خودم رو کشف کردم.

۴. رویا عزیزی
اول عنوان شهر نقاشی برایم جالب بود، بخاطر پسرم پیج شهر نقاشی رو دنبال میکردم تا اینکه یکروز یا استوری نقاشی خلاق بزرگسال روبرو شدم و برایم جذاب بود من که به واسطه شغلم همیشه دنبال کارهای خلاقیت محور بودم، شهر نقاشی علاقه سالیان دور را در من بیدار کرد. رنگ و معجزه خطوط و لذت بردن از لحظاتی که نقاشی می کشیدم.

۵. هما بهزادوند
من هم بخاطر همراهی دخترم در کلاسهای شهر نقاشی علاقه همیشگی ام به نقاشی دوباره برگشت و دنبالش رو گرفتم و با دنیای جدیدی درش آشنا شدم، فارغ از اینکه الان کجای داستان هستم مهمترین اثرش اینه که برام حکم مدیتیشن رو داره و ذهنم رو خالی و سبک می کنه در کنار اینکه هر طرح و‌ نقاشی مثل زایش یک حس ناب ثمر بخش بودن با خودش میاره که آرامش بخشه.

۶. روجا هدایتی
نقاشی برای من از دوران مدرسه مثل غول چند سرِ بی شاخ و دم بود که هیچ جوره نمی‌تونستم مهارش کنم. یعنی حاضر بودم سخت‌ترین معادلات ریاضی رو حل کنم اما به سمت نقاشی نرم. یک نقاشی از قبل آماده شده داشتم از یک خونه، درخت، چاه آب و گل که همیشه همون رو بی کم و کاست برای همه امتحانات کپی می‌کردم و چه زجری بود تکرار همون کلیشه ساده.
پانزده سال پیش، اتفاقی افتاد که باعث شد هر روز، حواسم نسبت به رنگ، طرح و نور حساس‌تر بشه اما هیچ وقت نیازش رو احساس نکردم که باید شروع کنم تا این‌که روزهای کشدار و عجیب کرونا رسید. گرفتن قلم و ایجاد اثر روی کاغذ و دنیای جذاب رنگ‌ها، تنها داروی آرام‌بخش اون روزهام شد. بدون شک، کم و کاست زیاده، اما از خودم راضیم.

۷. زینب نعمتی
در نقاشی تا وقتی الگویی برای کشیدن وجود دارد ذهن در چارچوب الگو حرکت می کند. آنکه فرمان می دهد الگوست و آنکه فرمان می برد ذهن هنرمند. ولی وقتی الگو کنار گذاشته می شود ذهن آزاد می گردد. از هر قید و بندی. در درون خودش می رود و ناشناخته ها را کشف می کند و به تصویر می کشد. نتیجه هر چه که باشد برای هنرمند سرشار از شادی و آزادیست.

۸.شرمینه شالچیان
اکنون کاغذ جهان من است و آزادم
بر کاغذم گسترده می شوم
رنگ به رنگ خود را می نشانم
تردیدها کنار رفته اند
ترسها بی رنگند
کاغذ از آن من است
ذهن خالی است
خلاقیت گامهایش بلند است
و رهایم
تپش شادمانه قلب در دستانم
روح‌ پر گشوده، در آسمانم
رهایی فوت کارهایم
و اکنون میشود، دنیایم

۹. آوا رضازاده
این کلاس هدیه تولدم بود وقتی که کمتر از یکماه از رفتن بی هنگام همیشگی پدرم میگذشت، پدری که مشوق همیشگی من تو هنر بود. وقتی خیلی کوچیک بودم بابام من رو کلاس نقاشی ای گذاشت که بسیار متفاوت تر از همه جا بود، و من تو اون سالها کیف میکردم با طرح و رنگهایی که می پاشیدم رو‌کاغذ و بابام….
تا اینکه دوباره تو شهر نقاشی همه اون حس ها برام زنده شد. من با نقاشی احساس رهایی و آزادی دارم پر میکشم به گوشه گوشه وجودم، قسمتهایی از خودم رو کشف و‌ لمس میکنم که برام نا آشناست… آوای درونم با نقاشی بیدار میشه، من با طرح و رنگهام زندگی جدیدی رو تجربه میکنم.

۱۰. آذین عشقی
شهر نقاشی برای من از اولین روزی که دیدمش یه خونه بود. جایی که میتونستم با رنگ و موسیقی و‌ روایتش رشد کنم و جلو‌ برم. اولین روز کارگاه بزرگسال بعد از سال ها همون آذین کوچولویی رو در خودم دیدم که در کارگاه نقاشی میترسید مداد دستش بگیره. وقتی اولین خط با رنگ و قلمو رفت روی کاغذ فهمیدم اینجا شهر نقاشی نه فقط برای نیکی برای منم یه شروع تازه است و گرم و صمیمی شبیه یه خونه ! خونه رنگی ما.

۱۱. سارا نجف زاده
برای نقاشی کردن باید رویا در سر داشته باشید.
به نظرم بعد از رویا داشتن باید یه بال برای پرواز داشته باشید. شهر نقاشی می تونه بال پروازتون باشه.

۱۲. لیلی خانکشی پور
کودکی کردن، سیر کردن در فضایی پر از رنگ و نور، جان بخشیدن به تصاویری که در ذهنم می چرخیدند فارغ از هر گونه کلیشه و رها شدن در عالم خیال، برای من تجربه ای شیرین و دوست داشتنی بود در محیطی جذاب به نام “شهر نقاشی”

۱۳. مهری خستوان
من هیچ تو فکر اینکه بخواهم روزی نقاشی بکشم نبودم، ایده اش از پسرم آرش جان شروع شد. وسایل کار را برایم آماده کرد. من هم کم کم شروع کردم به نقاشی کشیدن. برایم لذتبخش بود. مخصوصا دو یا سه سال اول کرونا سرگرم شدم. ازش تشکر می کنم.

0 0 رای ها
امتیاز این مطلب
guest
امتیاز این مطلب
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها